نورانورا، تا این لحظه: 11 سال و 10 ماه و 14 روز سن داره

نوراهدیه ی خدا

نورا بهترین هدیه از خدایم هست

و اینبار 19 و 20

الهی مامان قربونش بره دیشب موقع خنده متوجه مرواریدای جدیدت شدم مبارکت باشه بله عزیزم تو همهی مرواریداتو زدی بیرون همیشه سالم باشی و تندرست یادمه وقتی دندون اولت در اومد چه ذوقی داشتم و چه عجله ای با خودم میگفتم حالا کو تا بیست تا در بیاد ولی الان میفهمم روزا مثل برق و باد میگذرن و تو بزرک وبزرگتر میشی و من اونقدر درگیر مراحل رشدتم سخت خودمو تو مسیر کم میبینم اونوقت لذتی که باید از لحظه به لحظه نفس کشیدنت می بردم رو نمیبرم  مامانی گل عاشقتم عاشق حرف زدنات زبون ریختنات دل بردنات هرچی بگم کم گفتم درسته دختر جیغ جیغویی هستی و فقط دادو بیراه داری ولی عاشق منطقتم خیلی بیشتر از سنت منطقی برخورد میکنی مخصوصا وقتی با می می بای بای کردی...
30 آبان 1393

و اینبار 19 و 20

الهی مامان قربونش بره دیشب موقع خنده متوجه مرواریدای جدیدت شدم مبارکت باشه بله عزیزم تو همهی مرواریداتو زدی بیرون همیشه سالم باشی و تندرست یادمه وقتی دندون اولت در اومد چه ذوقی داشتم و چه عجله ای با خودم میگفتم حالا کو تا بیست تا در بیاد ولی الان میفهمم روزا مثل برق و باد میگذرن و تو بزرک وبزرگتر میشی و من اونقدر درگیر مراحل رشدتم سخت خودمو تو مسیر کم میبینم اونوقت لذتی که باید از لحظه به لحظه نفس کشیدنت می بردم رو نمیبرم مامانی گل عاشقتم عاشق حرف زدنات زبون ریختنات دل بردنات هرچی بگم کم گفتم درسته دختر جیغ جیغویی هستی و فقط دادو بیراه داری ولی عاشق منطقتم خیلی بیشتر از سنت منطقی برخورد میکنی مخصوصا وقتی با می می بای بای کردی...
30 آبان 1393

چند تا عکس...

این از وقتیه که خانوم خانوما حاضر میشه بره بیرون و قایمکی به کیف آرایشی دست پیدا کرده و اما وقتی مامان کلاس داره و عشقش با کوله بارش راهی خونه مامان جونیش میشه وبابا تو چینه و در دسترس نیست (تو وگریه) بعضی وقتا هم خودت میری اتاقت و وقتی میای بیرون و میگی من حاضرم بریم ددر گاهی اوقات میخای بیدار شی بیای حال پذیرایی پیش ما ولی خیلی خسته ای میفهمی خسته (وسط راه دوباره میگیری بخوابی) عید قربان 93 که بابامون پیشمون نبود و رفته بود چین و شما تا دلت میخواد روده خوردی همینی که الان دستته بعدشم نماز عید و از این حرفا... میخای بری استقبال بابا فرودگاه(به چی فکر میکنی جیگر) ج...
30 آبان 1393

چند تا عکس...

این از وقتیه که خانوم خانوما حاضر میشه بره بیرون و قایمکی به کیف آرایشی دست پیدا کرده و اما وقتی مامان کلاس داره و عشقش با کوله بارش راهی خونه مامان جونیش میشه وبابا تو چینه و در دسترس نیست (تو وگریه) بعضی وقتا هم خودت میری اتاقت و وقتی میای بیرون و میگی من حاضرم بریم ددر گاهی اوقات میخای بیدار شی بیای حال پذیرایی پیش ما ولی خیلی خسته ای میفهمی خسته (وسط راه دوباره میگیری بخوابی) عید قربان 93 که بابامون پیشمون نبود و رفته بود چین و شما تا دلت میخواد روده خوردی همینی که الان دستته بعدشم نماز عید و از این حرفا... میخای بری استقبال بابا فرودگاه(به چی فکر می...
30 آبان 1393

بای بای می می

بله رفتیم با لطلف خدای مهربون دومین پروژمونو اجرا کنیم  نورا از سه شنبه شب یعنی بیستم ابان دیگه شیر مامان رو نمیخوره  الهی مامان قربونت بره  که بیشتر از خودت به من دلت میسوزه که اوف شدم میای میری باز میکنی بوسش میکنی و میری پی بازیت خیلی دلم میسوزه شب اول با  گریه گذشت تو نه ولی من اشک ریختم اخه نمیتونستی چه طوری باید بخابی یه بار شصت منو مک زدی یه بار انگشت خودتو بعد اومدی دستامو بوس کردی بعد منو بغل کردی ادای شیر خوردن رو در اوردی کمی با موهام بازی کردی اخی من که خیلی جیگرم خون شد فدات شم مامان منو ببخش دیگه خیلی دیر کرده بودم چند ماه پیش باید با می می خداحافظی میکردی  خیلی منطقی با قضیه کنار اومدی خلاف بچه های د...
22 آبان 1393

بای بای می می

بله رفتیم با لطلف خدای مهربون دومین پروژمونو اجرا کنیم نورا از سه شنبه شب یعنی بیستم ابان دیگه شیر مامان رو نمیخوره الهی مامان قربونت بره که بیشتر از خودت به من دلت میسوزه که اوف شدم میای میری باز میکنی بوسش میکنی و میری پی بازیت خیلی دلم میسوزه شب اول با گریه گذشت تو نه ولی من اشک ریختم اخه نمیتونستی چه طوری باید بخابی یه بار شصت منو مک زدی یه بار انگشت خودتو بعد اومدی دستامو بوس کردی بعد منو بغل کردی ادای شیر خوردن رو در اوردی کمی با موهام بازی کردی اخی من که خیلی جیگرم خون شد فدات شم مامان منو ببخش دیگه خیلی دیر کرده بودم چند ماه پیش باید با می می خداحافظی میکردی خیلی منطقی با قضیه کنار اومدی خلاف بچه های دیگه که گریه و زاری راه مینداز...
22 آبان 1393

سفر به کیش

سلام به همه ی دوستای گلمون ماجرای سفرمون به کیش از اونجایی شروع شد که خاله نگارمون قرار بود25مهر از مکه برگردن خدا قسمت همه ی دوستدارانش بکنه و ما قرار بود بریم تهران و ستاد استقبال و پیشوازشون رو تشکیل بدیم طی این سفر با بابایی تصمیم گرفتیم به یه سفر سه روزه کیش بریم با حضور پر مهر نورا خانوم . روز سه شنبه بلیط و هتلمون توی کیش اوکی شد و 5شنبه بعد از ظهر همراه با عمو محسن و سولماز زن عمو واروین راهی تهران شدیم تو راه به شما دوتا شیطون خیلی خوش گذشت اما من تا خواستیم وارد جاده خلخال بشیم دیدم گردنبندت نیست اعصابم خرد شد بهت میگم گربندت کو ؟ میگی نیست گم شد بعد با اروین کر کر میخندیدین خلاصه کل مسیر رو خدا خدا کردم که تو خونه افتاده باش...
5 آبان 1393

سفر به کیش

سلام به همه ی دوستای گلمون ماجرای سفرمون به کیش از اونجایی شروع شد که خاله نگارمون قرار بود25مهر از مکه برگردن خدا قسمت همه ی دوستدارانش بکنه و ما قرار بود بریم تهران و ستاد استقبال و پیشوازشون رو تشکیل بدیم طی این سفر با بابایی تصمیم گرفتیم به یه سفر سه روزه کیش بریم با حضور پر مهر نورا خانوم . روز سه شنبه بلیط و هتلمون توی کیش اوکی شد و 5شنبه بعد از ظهر همراه با عمو محسن و سولماز زن عمو واروین راهی تهران شدیم تو راه به شما دوتا شیطون خیلی خوش گذشت اما من تا خواستیم وارد جاده خلخال بشیم دیدم گردنبندت نیست اعصابم خرد شد بهت میگم گربندت کو ؟ میگی نیست گم شد بعد با اروین کر کر میخندیدین خلاصه کل مسیر رو خدا خدا کردم که تو خونه افتاده ب...
5 آبان 1393
1